کلا مزاق من جوریه که هر غذایی باشه میخورم ، و فکر میکنم خوشمزه ترین غذاست ، و هیچ مشکلی با طعم و نوع غذا ندارم .
هر چی من این همه راحتم در باب غذا ، همسری بسیار مشکل پسند و از این دسته مردان محسوب میشه که زنشون باید خودشون کنه در طبخ غذا.
نمیدونم چرابیشتر مواقع غذاهای من هم از نظر اون خوب درست نشده و یه عیبی داره. و میگه : من کاملا رو غذا درست کردن تمرکز ندارم و حواسمو خوب جمع نمیکنم و در حین آشپزی دارم چند کار رو با هم انجام میدم.
خب باید بگم ، آره ، من همیشه ی خدا یا کار نمیکنم یا وقتی بلند میشم کار کنم ،همه ی کارها رو با هم انجام میدم وهمه کارها خوب انجام میشه الا آشپزی
حالا با این اوضاع من یه استرس آشپزی تو وجودم نهفتس .
چند وقت پیش دو روز میهمون خالم بودم ، وقت آشپزی ، تمام حواسشو به آشپزی میداد و هیچ کار دیگه ای انجام نمیداد
خیلی از روشش خوشم اومد ولی نمیدونم چرا من نمیتونم این روش رو اجرا کنم.و فکر کنم علت اصلیش هم این هست که این همه سر خودمو شلوغ میکنم و واسه خودم کار درست میکنم.
ولی تصمیم گرفتم آشپزی رو با تمرکزکامل انجام بدم ببینم نظر همسری در مورد غذاهام عوض میشه .
آخ از اون وقتهایی که دوست داری بچه زود بخوابه و تو با خیال راحت به کارا سروسامون بدی و یه چای خوش رنگ بریزی و غرق بشی تو افکارزیبای خودت
ولی نتیجه:
یه کوه ظرف نشسته
و یه آشپزخونه ی نامرتب
ذهنی که احتیاج به فکر و طبقه بندی داده ها داره
و خانم کوچولویی که بعد از کلی گیس و گیس کشی ، نیمه ی شب تصمیم به خواب گرفته
به هیچ کاری که نرسیدم حداقل به خوابم برسم
نزدیک دو هفته س که شب و روزم جانسون با هم عوض شده، خانم کوچولو شبا تا ساعت یک بیداره ، منم با خاموشی باتری ام مجبورم بیدار بمونم
از اون ور تا ساعت ۹صبح میخوابه ولی من بعد نماز در تدارک صبحانه هستم
و وقتی بیکار میشم اونم از خواب بیدار میشه و دوباره همون پرسه طی میشه تا بعد از ظهر که خودمم در حین خواباندن خانمی خواب میرم .
این اتفاق باعث شده من هیچ وقت کامل به کارهام نرسم ، و مهم تر اونم اینکه برنامه زندگیم بهم خورده و گیج و گیجم.
وقتی خواب بچه تنظیم باشه و شب زود بخوابه ، میشه برنامه زندگی رو تنظیم کرد ، و به کارها رسید و مهم تر اینکه اوقات خواب بچه یه restart میشه هم فکر و هم بدن.
تو این چند روز که غذا درست میکردم تمرکزم رو به آشپزی میدادم
و فقط آشپزی میکردم نه آشپزی رو طول میدادم نه اینکه چندین کار انجام میدادم
نتیجه : به به ، خوشمزه شدن غذاهاو تایید همسری
منو این همه خوشبختی
امشب هم یه کباب دستی درست کردم که خداییش خودمم باورم نشد.
پس آشپزی با تمرکز و فقط آشپزی
حالا هم پدر و دختر خوابیدن و من گوشی به دست لم دادم رو مبل و دارم وب و تلگرام گردی میکنم .
دیروز داشتم یکی از رفتارهای مامانمو میگفتم در واقع داشتم انتقاد میکردم از یه رفتارش.
امروز صبح دیدم دقیقا همون رفتار رو دارم انجام میدم
چقدر درسته که میگن :انسانی رو به خاطر رفتارش یا گناهش سرزنش نکن که نمیری تا به آن رفتار گرفتار بشی.
با چشای خودم میبینم هر رفتاری رو سرزنش میکنم ، دقیقا دچار همون رفتار میشم.
پناه بر خدا
درباره این سایت